آفتاب فردا

نظر

 

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟ 

جمال:این موضوع رو باید به طور کلی،حلاجی کرد:در دین اسلام،به موضوع احترام به مادر،بیش از احترام به پدر،سفارش شده است؛با این وجود،هیچ وقت برای ازدواج دختر،اذن مادر رو شرط ازدواج نگذاشته و فقط اذن پدر رو شرط دونسته.ما نباید با تفسیر به رأی احکام دین،اونا رو خودسرانه تغییر بدیم یا جا به جا کنیم.چون هر کدام از اون احکام،حکمت خاص خودشو داره و نمیتونیم اونا رو به سلیقه یا آداب و رسوم خودمان عوض کنیم.

دستور اسلام در مورد ازدواج اینه که دختران در اولین ازدواجشون،با اجازهء پدر ازدواج کنن؛اما بعضا در جامعه مون می بینیم که:

به جای پدر دختر، مادر یا برادر یا سایر بزرگترهای خانواده و فامیل تصمیم گیری میکنن و اون تصمیم رو به دختر و پدرش تحمیل میکنن.

یا مثلا برای پسران هم پدر یا مادر و خواهر و عمو و برادر و... تصمیم گیری می کنن و به پسره تحمیل می کنن.

یا مثلا در ازدواج دوم یا سوم دختر هم پدر یا دیگران تصمیم گیری می کنن.

حتی برای ازدواج دوم یا سوم پسر هم بزرگترها دخالت می کنن.

هیچ کدام از موارد بالا،مورد قبول خداوند نیست و همهء اینها و نظایرشون،رسم و رسوم غلطی است که مردم از خودشون اختراع کرده اند...حتی بعضا می بینیم که مثلا زنی که  شوهرش فوت شده است،برادر شوهرش  اجازه نمیده که زن بیوهء برادرش،دوباره ازدواج کنه؛(در حالیکه بر طبق قوانین شرع،هر زن بیوه ای،بعد از تمام شدن عدّهء وفات شوهرش، در ازدواج مجدد،کاملا صاحب اختیار هستش و نیازی به اجازهء پدرش و مخصوصا اجازهء خانوادهء شوهر فوت شده اش نداره)

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و مخصوصا حق نداریم رسم و رسوم غلطی رو که در جامعه مون به وجود اومده،به اسم اسلام،به دیگران و فرزندانمون تحمیل کنیم.

اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تمایزی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و زمانی برسه که اون تفاوت کشف بشه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر علی شریعتی میگفت:اون موقعی که در اروپا مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در اون مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و عقدش کردیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم سن داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترهای با تجربه و دنیا دیده اش واگذار کنه؟

جمال:هرچند که استفاده از تجربیات بزرگترها و رعایت احترام و مصلحت اندیشی های اونا لازم و ضروری هستش،اما توجه کنیم که انسانی که یاد می گیره که خودش تصمیم بگیره و جرأت تصمیم گیری پیدا می کنه،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و مهم تر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت ما و یا حتی سایر افراد جامعه رو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خانواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

ادامه دارد...